آه کامشب دیده‌ام از بابافغانی شیرازی غزل 45

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

آه کامشب دیده‌ام خوابی که می‌سوزد مرا

1 آه کامشب دیده‌ام خوابی که می‌سوزد مرا خورده‌ام جایی می نابی که می‌سوزد مرا

2 می‌تپد در خون دل بی‌صبر و یادم می‌دهد هردم از گلگشت مهتابی که می‌سوزد مرا

3 صحبت گرمی که دارد سر گرانم همچو شمع دیده‌ام زان ترک آدابی که می‌سوزد مرا

4 آه از آن جادو که چون می‌آورد لب در فسون نکته‌ای می‌گوید از بابی که می‌سوزد مرا

5 تشنه بودم بر لب آب و نخوردم جرعه‌ای دارم اکنون در جگر تابی که می‌سوزد مرا

6 از کجا برخاستی امروز سرو من که باز دارد آن روی چو گل آبی که می‌سوزد مرا

7 در نماز عاشقی شب‌ها فغانی تا به روز حالتی دارد به محرابی که می‌سوزد مرا

عکس نوشته
کامنت
comment