آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه از جلال عضد غزل 240

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه

1 آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه نُه پرده افلاک بسوزم به سحرگاه

2 از عشق نترسیدم و بنیاد مرا بود افتد به خطر هر که نترسد ز خطرگاه

3 بر صدر سلاطین چو به مسند بنشینند شرط است که درویش نرانند ز درگاه

4 گر طرّه عنبرشکن از هم بگشایی پنهان کند اندام ترا تا به کمرگاه

5 سروی که نیابند ترا جز به خرامش ماهی که نبینند ترا جز به گذرگاه

6 بر چرخ تفاخر کنم آن دم که درآیی ماننده خورشید مرا از در خرگاه

7 آن غمزه خون ریز که مست است و سیه دل او را ز چه رو روضه خلد است نظرگاه

8 هم لطف خیالت که قدم رنجه نماید وآید بر بالین من خسته به هرگاه

9 از چشم جلال ار بچکد خون، عجبی نیست ناچار رود خون چو بود ریش جگرگاه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر