-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه که دلم برد غمزههای نگاری شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری
2 هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه درد و غم چون تو یار و دلبر باری
3 از پی این عشق اشکهاست روانه خوب شهی آمد و لطیف نثاری
4 چشم پیاپی چو ابر آب فشاند تا ننشیند بر آن نیاز غباری
5 کان شکر آن لبست باد بقایش تا که نماند حزین و غوره فشاری
6 نک شب قدرست و بدر کرد عنایت بر دل هر شب روی ستاره شماری
7 بی مه او جان چو چرخ زیر و زبر بود ماهی بیآب را کی دید قراری
8 خود تو چو عقلی و این جهان همه چون تن از تن بیعقل کی بیاید کاری
9 خلعت نو پوش بر زمین و زمانه خلعت گل یافت از جناب تو خاری
10 گر نبدی خوی دوست روح فشانی خود نبدی عاشقی و روح سپاری
11 خرقه بده در قمارخانه عالم خوب حریفی و سودناک قماری
12 بهر کنارش همی کنار گشایم هیچ کس آن بحر را ندید کناری
13 تن بزنم تا بگوید آن مه خوش رو آنک ز حلمش بیافت کوه وقاری