-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه که از ره کرم یار نکرد یارئی سوختم از غم و نشد رنجه بغمگسارئی
2 بر سر صید خود مرا کشت و نگاه هم نکرد لایق صید خسروی نیست چو من شکارئی
3 چاره کار عاشقان زاری و زور و زر بود زور و زرم چو نیست هست چاره بنده زارئی
4 کبر و ریا نمیکنم بر در کبریای او عزت و سرفرازیم مسکنت است و خوارئی
5 نیستم آتشی صفت سر بهوا نمی کشم بر درش آبروی من هست ز خاکسارئی
6 من بامید لطف تو آمده ام به پیش در بدرقه طریق من هست امیدوارئی
7 با تن همچو برگ که کوه بلا همی کشم پیشه عاشقان بود طاقت و برد بارئی
8 شد ز علاج درد من عقل بعجز معترف زانکه ز عشق خورده ام ضربت زخم کارئی
9 گر به نثارت آورم همچو حسین جان بکف از رخ اهل دل کشم خجلت و شرمسارئی