باده ده آن از جلال الدین محمد مولوی غزل 254

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

باده ده آن یار قدح باره را

1 باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را

2 منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره را

3 دست تو می‌مالد بیچاره وار نه به کفش چاره بیچاره را

4 خیره و سرگشته و بی‌کار کن این خرد پیر همه کاره را

5 ای کرمت شاه هزاران کرم چشمه فرستی جگر خاره را

6 طفل دوروزه چو ز تو بو برد می‌کشد او سوی تو گهواره را

7 ترک کند دایه و صد شیر را ای بدل روغن کنجاره را

8 خوب کلیدی در بربسته را خوب کمندی دل آواره را

9 کار تو این باشد ای آفتاب نور فرستی مه و استاره را

10 منتظرش باش و چو مه نور گیر ترک کن این گنگل و نظاره را

11 رحمت تو مهره دهد مار را خانه دهد عقرب جراره را

12 یاد دهد کار فراموش را باد دهد خاطر سیاره را

13 هر بت سنگین ز دمش زنده شد تا چه دمست آن بت سحاره را

14 خامش کن گفت از این عالم است ترک کن این عالم غداره را

عکس نوشته
کامنت
comment