- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز رخسار تو شب سوختن آموخته شمع به تماشای تو چون شعله برافروخته شمع
2 زده بر گوشه دستار چو گل شب همه شب جلوهای کز قد رعنای تو آموخته شمع
3 بهر عکس تو ز همچشمی آیینه به بزم به قد خویشتن از موم قبا دوخته شمع
4 خویشتن را زده بر آتش و افتاده ز پا پیش روی تو چو پروانه پرسوخته شمع
5 جان چه باشد که در این بزم نثارت نکند هستی خود به تمنای تو افروخته شمع
6 چون به شاگردیم اقرار نیارد قصای که در این بزم ز من سوختن آموخته شمع