ای تو بداده از جلال الدین محمد مولوی غزل 1409

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام

1 ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام

2 گر چه برفتی از برم آن بنرفت از سرم بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام

3 چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده‌ام

4 چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده‌ام

5 زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده‌ام

6 چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده‌ام

7 من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام خانه شه گرفته‌ام گر چه چنین پیاده‌ام

8 از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment