جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1409

غزل 1409 ام از 6329 غزلیات

ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8

1 ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام ناز رها کن ای صنم راست بگو که داده‌ام

2 گر چه برفتی از برم آن بنرفت از سرم بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتاده‌ام

3 چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشاده‌ام

4 چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست نامه عهد دوست را بر سر دل نهاده‌ام

5 زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس من ز خودم زیادتم زانک دو بار زاده‌ام

6 چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد همچو روان عاشقان صاف و لطیف و ساده‌ام

7 من به شهی رسیده‌ام زلف خوشش کشیده‌ام خانه شه گرفته‌ام گر چه چنین پیاده‌ام

8 از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین مات شدم ز عشق تو لیک از او زیاده‌ام

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام

شاعر شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام چه کسی است ؟

شاعر شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام چیست ؟

قالب شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام غزل است

مضمون اصلی شعر ای تو بداده در سحر از کف خویش باده‌ام چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر