- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
2 کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
3 چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی زیرا نشاید در کرم بر خلق بستن هر دو در
4 ای خورده جام ذوالمنن تشنیع بیهوده مزن زیرا که فاز من شکر زیرا که خاب من کفر
5 ای تو مقیم میکده هم مستی و هم میزده تشنیعهای بیهده چون میزنی ای بیگهر