1 ای نهان ساخته رخ در تُتُق پردۀ غیب پرده حیف است برآن چهره که عاریست ز عیب
2 ما ز خود بینی خود مانده به وَهمیم و گمان ور نه با جلوۀ ذات تو چه جای شک و ریب
3 ساقی ار بادۀ گلگون کند ایگونه به جام به می آلوده شود خرقۀ پرهیز صهیب
4 گرچه دانم که بسوزد همه ذرات جهان کاش مُنشق شدی از رنگ رخت پردۀ غیب
دیدگاهها **