ای بی‌وفا از جلال الدین محمد مولوی غزل 523

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای بی‌وفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد

1 ای بی‌وفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد قهر خدا باشد که بر لطف خدا عاشق نشد

2 چون کرد بر عالم گذر سلطان ما زاغ البصر نقشی بدید آخر که او بر نقش‌ها عاشق نشد

3 جانی کجا باشد که او بر اصل جان مفتون نشد آهن کجا باشد که بر آهن ربا عاشق نشد

4 من بر در این شهر دی بشنیدم از جمع پری خانه ش بده بادا که او بر شهر ما عاشق نشد

5 ای وای آن ماهی که او پیوسته بر خشکی فتد ای وای آن مسی که او بر کیمیا عاشق نشد

6 بسته بود راه اجل نبود خلاصش معتجل هم عیش را لایق نبد هم مرگ را عاشق نشد

عکس نوشته
کامنت
comment