ای سعی نگون‌، زین دشت‌، از بیدل دهلوی غزل 2691

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری

1 ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری

2 صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری

3 پوشیدن اسرارست ای شخص حباب اینجا عریانی دیگر نیست‌ گر جامه فرود آری

4 غمازی اگر ننگست باید مژه پوشیدن بیرنگ نمی‌آید از آینه‌ ستاری

5 در غیبت نیک و بد نقدست مکافاتت آخر به چه روی است این‌ کز پشت برون آری

6 آگاهی و جهل از ما تمییز نمی‌خواهد بی‌چشمی مژگانیم کو خواب و چه بیداری

7 در مرکز تسلیم است اقبال بلندیها سر بر فلکم اما از آبله دستاری

8 ما ذرهٔ موهومیم اما چه توان‌ کردن تشویش‌ کمی‌ها هم‌ کم نیست ز بسیاری

9 فریاد ز افلاسم‌ کاری نگشود آخر بی‌ناخنی‌ام خون کرد از خجلت سرخاری

10 پرهیز میسر نیست از مخترع اوهام چون چشم بتان عام است بیدادی و بیماری

11 بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست دل این همه سنگین نیست وقتست‌ که برداری

عکس نوشته
کامنت
comment