-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند
2 درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند
3 تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست گر دیده را ز دیدن کعبه جدا کند
4 گر تن به قرب کعبه نگشت آشنا رواست باید که جان به قرب سجود آشنا کند
5 از تن نماز خدمت اگر فوت شد کنون جان هم سجود سهو برد هم قضا کند
6 تن چو رسد به خدمت کی زیبد از مسیح کو خوک را به مسجد اقصی رها کند
7 گر جان به خدمت است تن ار نیست گو مباش دل مهره یافت مار تمنا چرا کند
8 چون مشک چین تو داری ز آهوی چین مپرس آه به چین به است که سنبل چرا کند
9 گرچه به سیر مشک شناسند لیک مرد چون مشک یافت سیر گزیند خطا کند
10 دیوان و جان دو تحفه فرستادهام به تو گردون براین دو تحفهٔ غیبی ثنا کند
11 دیوان من به سمع تو در دری دهد جانم صفات بزم تو ز اوج سما کند
12 ای آسمانت کرده زمین بوس و تا ابد هم آسمان ز خاک درت توتیا کند
13 بادت بقای خضر که تا خضر از این جهان صد سال آن جهانت شمار بقا کند