1 ای سنایی به گرد شرک مپوی آنچه گوید مگوی عقل مگوی
2 خنصر وسطی این دو انگشت است هر دو از بهر نفس در تک و پوی
3 از زمانه اگر امان جویی زو بلندی مجوی پستی جوی
4 این که گویی تو خرد حاتم راد وانکه گویی بزرگ سرگین شوی
1 نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
2 گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست
1 روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
2 صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد
1 هر که در عاشقی تمام بود پخته خوانش اگر چه خام بود
2 آنکه او شاد گردد از غم عشق خاص دانش اگر چه عام بود