1 ای مجلس تو چو بخت نیک اصل طرب وین در سخنهات چو روز اندر شب
2 خورشید سما را چو ز چرخست نسب خورشید زمینی و چو چرخی چه عجب
1 نور بصرم خاک قدمهای تو باد آرام دلم زلف به خمهای تو باد
2 در عشق داد من ستمهای تو باد جانی دارم فدای غمهای تو باد
1 روزی که بود دلت ز جانان پر درد شکرانه هزار جان فدا باید کرد
2 اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد
1 هرچه در زیر چرخ نیک و بدند خوشهچینان خرمن خردند
2 چون درآمد ز بارگاه ازل شد بدو راست کار علم و عمل
1 چون تو بر ذرهّای حساب کنی ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
2 ور حرامی بود عذاب دهی روز محشر بدان عقاب دهی