1 ای بر سر بازاری دستار چنان کرده رو با دگران کرده ما را نگران کرده
2 ما را بگزیده لب کیم بر تو امشب و آن خلوت چون شکر یا لب شکران کرده
3 با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده
4 زهد از تو مباحی شد تسبیح صراحی شد جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده
5 جان شد چو کبوتر جان زوتر هله زوتر جان ای تن تنتن کرده تن را همه جان کرده
6 از عشق شب زلفت آن ماه گدازیده وز پرتو رخسارت خورشید فغان کرده
7 ای دفتر هر سری شمس الحق تبریزی ای طرفه بغدادی ما را همدان کرده
دیدگاهها **