1 ای مرا همچو جان و از جان به بامدادان نشاط کن، برجه
2 دی به مهرست مهربانی کن کز همه چیز مهربانی به
3 سخن از عز ملک سلطان گوی باده بر یاد ملک سلطان ده
4 شه ملک ارسلان که عالم را غرقه کردست در عطای فره
5 مایه جود او ز دریا بیش پایه جاه او ز گردون به
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست
2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست
1 شاها بنای ملک به تو استوار باد در دست جاه تو ز بقا دستوار باد
2 مسعود شاه نامی و تا سعد کوکب است با طالع تو کوکب مسعود یار باد
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به