ای به بازار غم عشق تو صد جان از جلال عضد غزل 276

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ای به بازار غم عشق تو صد جان به جوی

1 ای به بازار غم عشق تو صد جان به جوی خود ترا نیست غم حال اسیران به جوی

2 تا که دلاّل غمت حلقه جانبازان دید می زند نعره و فریاد که صد جان به جوی

3 گر کند داس فنا خرمن هستی جوجو بر من بی خبر واله حیران به جوی

4 کار عالم همه گر بی سر و سامان گردد بر من سوخته بی سرو سامان به جوی

5 جام جمشید به من ده که نیرزد برِ من گنج قارون به دو جو مُلک سلیمان به جوی

6 پیش ما جز سخن باده و پیمانه مگوی که نیرزد بر رندان همه عالم به جوی

7 ای فلک! گرمی بازار به یک نان چه کنی؟ هست در ملک دل ما صد ازین نان به جوی

8 گر توان دید به بازار قیامت رخ دوست هیچ عاشق نخرد روضه رضوان به جوی

9 جان بدادیم ز عشق و برِ جانان هیچ است سوخت در درد جلال و بر درمان به جوی

عکس نوشته
کامنت
comment