ای چراغ دل مرو در از بابافغانی شیرازی غزل 460

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

ای چراغ دل مرو در بزم مردم جامکن

1 ای چراغ دل مرو در بزم مردم جامکن گر همه چشم منست آنجا دمی مأوا مکن

2 مردم چشمی، مشو از دیده ی غائب چون پری از خیال خود مرا دیوانه و شیدا مکن

3 روی خود بر دامنت سودم خطای من بپوش گر بدی کردم بروی زرد من پیدا مکن

4 دامن از دستم مکش امروز از فردا بترس داد مظلومان بده، امروز را فردا مکن

5 حال دل چون گویمت مشغول ناز خود مشو بشنو از من خویش را یکباره بی پروا مکن

6 من سگ کویت، مرا منشان برابر با رقیب در میان دشمنانم بیش ازین رسوا مکن

7 عشق می بازی فغانی با بلای دل بساز یا هوای وصل خوبان سهی بالا مکن

عکس نوشته
کامنت
comment