1 ای نور سما و جلوه طور از تو در چشم و دل و دماغ من نور از تو
2 نزدیکی و جز ذات تو مستور از تو ای ستر و زوال و منقصت دور از تو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چنین شنیدم که لطف یزدان بروی جوینده در نبندد دری که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد
2 چنین شنیدم که هر که شبها نظر ز فیض سحر نبندد ملک ز کارش گره گشاید فلک بکینش کمر نبندد
1 من پر کاه و غم عشق همسنگ کوه گران شد در زیر این بار اندوه و ایدل مگر میتوان شد
2 چون تیر با استقامت از قوس من بست قامت بی قامت آن قیامت قد چو تیرم کمان شد
1 اگر ندیدی دریا که جای اندر جوست بمن نگر که دلم جوی آب رحمت اوست
2 کدام جوی دل بینهایتم دریاست کدام دریا دریای بی بدایت دوست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به