1 ای نور سما و جلوه طور از تو در چشم و دل و دماغ من نور از تو
2 نزدیکی و جز ذات تو مستور از تو ای ستر و زوال و منقصت دور از تو
1 شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم دم سپیده ز خورشید احتراز کنم
2 بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این که رو بقبله ابروی او نماز کنم
1 اگر آن مرغ که رفت از بر من باز آید باز بشکسته پر روح بپرواز آید
2 مرغ باغ ملکوتست دل من که پرید بهوائی که اگر صعوه رود باز آید
1 قومی بگرد کوی فنا راهبر شدند بر چشم دل کشیده و صاحب نظر شدند
2 صاحب نظر شدند که از دار اقتدار در کوی فقر آمده و خاک در شدند