ای لعبت مشکین کله بگشای از سنایی غزنوی غزل 343

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله

1 ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین

2 مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین

3 از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر خورشیدی ای جان یا قمر گر دل ببردی شو ببین

4 ای ماهرو نیکو سیر ای روی چو شمس و قمر من بر تو نگزینم دگر گر تو گزینی شو گزین

5 کس را چو تو گل سور نی در خلد چون تو حور نی در پردهٔ زنبور نی چون دو لب تو انگبین

عکس نوشته
کامنت
comment