-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خسروی که از رخ دوشیزگان غیب هر لحظه دست فکرت تو در کشد نقاب
2 در عرض گاه زینت بزم تو فی المثل طاووس وقت جلوه نماید کم از غراب
3 حفظت به هر زمین که سپر در سپر کشید ممکن بود که رخنه شود تیغ آفتاب
4 وز بیم میل قهر تو کان دم به دم بود بر چشم دشمنانت نیارد گذشت خواب
5 شاها زکوة گوش و زبان را ز راه لطف بشنو ز من سؤالی و تشریف ده جواب
6 آن کس که حکم کرد به طوفان باد و گفت کاسیب آن عمارت عالم کند خراب
7 تشریف یافت از تو و اقبال دید و کس در بند آن نشد که خطا گفت یا صواب
8 من بنده چون به پیش تو ابطال کرده ام با من چرا ز وجه دگر می رود خطاب
9 بر من و بال شد هنر من که صد بلا بر ساعتی که من به هنر کردم انتساب
10 گو نیست گرد عالم و گو پست شو فلک بر من به نیم جو چو فکندم درین عذاب
11 طوفان من گذشت که نه ماه ساختم از آب دیده شربت و از خون دل شراب
12 سهل است این سه ماه دگر نیز همچنین تن در دهم به آنک نه نانم بود نه آب
13 لیکن ز دست فاقه بترسم که عاقبت هم من ز جان بر آیم و هم خسرو از ثواب