1 ای بشر! مظهر ظرافت شو نه ز سر تا به پا، قباحت باش
2 مرضی، مانع شرافت توست در پی رفع این نقاهت باش
3 وین تعدی است بر حقوق بشر از پی دفع این جراحت باش
4 عید خون گیر، پنج روز از سال سیصد و شصت روز، راحت باش
1 من که خندم، نه بر اوضاع کنون میخندم من بدین گنبد بیسقف و ستون میخندم
2 تو به فرمانده اوضاع کنون میخندی من به فرماندهی کن فیکون میخندم
1 عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی! هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟
2 خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند هستی خود را بپوشان در لباس نیستی
1 دل پر خون من را کس ندارد سر مجنون من را کس ندارد
2 همه کس را، ز گردون دل کباب است ولی گردون من را کس ندارد
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب