1 ای دل چو بغمهای جهان درمانم از دیده سرشکهای رنگین رانم
2 خود را چه دهم عشوه یقین میدانم کاندر سر دل بآخر جانم
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
2 اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
1 همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار