- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل زغنما کم گو، از فقر و فنا دم زن سلطان حقیقی شو، پا بر همه عالم زن
2 این ملکت فانی را، با دون طلبان بگذار در دولت باقی چنگ، چون زاده ی ادهم زن
3 رب ارنی گویان، در طور تقرب شو بی واسطه ی جانان، ای موسی جان دم زن
4 این قالب تن بفکن، این قید روان بشکن در چرخ تجرد گام، چون عیسی مریم زن
5 ای رشک ملک روزی، از پرده بیا بیرون وز عارض گندم گون، راه دل آدم زن
6 از راه وفا مرهم، بر زخم دل ما، نه با تیغ بلا بر آن، زخمی زن و محکم زن
7 جمعیت دل ها را، آشفته اگر خواهی آشفته نما گیسو، این سلسله برهم زن
8 مستان محبت را، پیمانه نیارد شور پیمانه به خاک افکن، بر کشتی و بریم زن
9 این پند «محیط» از جان، به پذیر که یابی سود با مهر علی و آل، اندر دو جهان دم زن