1 ای دل بهوس روزی ننهاده مخواه با قسمت خود بساز و از غصه مکاه
2 صد سال نگردد بهزار آب سفید رویی که بسیلی طمع گشت سیاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آنم که سر نمیکشم از خنجر بلا دارم زعشق روی تو سر در سر بلا
2 عشقم ادیب و تخته ی تعلیم لوح صبر تن نسخه ی ملامت و دل دفتر بلا
1 گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما همچنان مهر تو ورزد دل بیکینهٔ ما
2 رقم مهر و مه از سینهٔ افلاک رود نرود نقش خیال تو زآیینهٔ ما
1 چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
2 این دیده که ما را بتو سرگرم چنین ساخت هم سوخته بیند بته پای تو ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به