1 ای خداوند که چون مرکب آهو تک تو ناورد کره گر آهو همه مرکب زاید
2 مرکبی دارم و از حسرت یک مشت علف بر علفزار فلک بیند و دندان خاید
3 نسبتی هست چو با اسب تو او را در اصل گر ز پس مانده خویشش بنوازد شاید
1 چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود
2 شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود
1 بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا گر میکشی بکش به گناه دگر مرا
2 پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست بی اعتبار کرده فلک اینقَدَر مرا
1 ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
2 تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا