ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت از کلیم غزل 88

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت

1 ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت

2 در کنار نامه اغیار یادم کرده ای تا بدانم بعد از این قدر فرامش کاریت

3 ایدل از آبحیات نامه های دوستان بر کناری همچو خس دائم ز بیمقداریت

4 راه قاصد را بمژگان رفت و چشم انتظار عاقبت آورد بهر ما خط بیزاریت

5 مرهم زخم دلم چون لاله غیر از داغ نیست چشم دارم اینقدر دلجوئی از غمخواریت

6 بخت شورم منفعل دارد که با آن بیکسی بسته مرهم از نمک هر دم بزخم کاریت

7 دیده امید را کردی سفید از انتظار دوستان را خود نبود این چشم از دلداریت

8 کشور مهر و وفا بسیار بدآب و هواست تا درین ملکی دلا لازم بود بیماریت

9 ناله بلبل درین گلزار بس باشد کلیم خاطر گل را چه رنجانی توهم از زاریت

عکس نوشته
کامنت
comment