1 ای هوس قطع نفس کن ساعتی دنگم گذار بیخماری نیست مستی شیشه در سنگمگذار
2 بوی منت برنمیدارد دماغ همتم از غرض بردار دست و بر دل تنگم گذار
3 بیخودان محملکشگرد دو عالم وحشتند گر شکست دامنت بارست بر رنگمگذار
4 ای جنون عمریست میخواهم دلی خالیکنم شیشهام را بشکن و گوشی بر آهنگم گذار
5 کس ندارد جز عرق تاب جدال اهل شرم آب شو آنگه قدم در عرصهٔ جنگم گذار
6 داغ را غیر از سیاهی سایهٔ دیوار نیست یک دو روزی عافیت آیینه در زنگمکذار
7 بیجنون دنیا و عقباکسوت ناکامی است زین دو دامن یک گریبانوار در چنگم گذار
8 پلهٔ میزان موهومی نمیباشد گران گو فلک همچون شرر در سنگ بیسنگم گذار
9 بیدماغی نقد امکان را ودیعت خانهایست مهر هر گنجی که خواهی بر دل تنگم گذار
10 نُه فلک بیدل غبار آستان نیستیست گر تو مرد اعتباری پا به اورنگم گذار