-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی
2 من گرد ره را کاستم آفاق را آراستم وز جرم تو برخاستم باشد که با ما خو کنی
3 من از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو را آیینهای دادم تو را باشد که با ما خو کنی
4 ای گوهری از کان من وی طالب فرمان من آخر ببین احسان من باشد که با ما خو کنی
5 شرب مرا پیمانه شو وز خویشتن بیگانه شو با درد من همخانه شو باشد که با ما خو کنی
6 ای شاه زاده داد کن خود را ز خود آزاد کن روز اجل را یاد کن باشد که با ما خو کنی
7 مانند تیری از کمان بجهد ز تن سیمرغ جان آن را بیندیش ای فلان باشد که با ما خو کنی
8 ای جمع کرده سیم و زر ای عاشق هر لب شکر باری بیا خوبی نگر باشد که با ما خو کنی
9 تخم وفاها کاشتم نقشی عجب بنگاشتم بس پردهها برداشتم باشد که با ما خو کنی
10 استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم و استعشقوا ایمانکم باشد که با ما خو کنی
11 شه شمس تبریزی تو را گوید به پیش ما بیا بگذر ز زرق و از ریا باشد که با ما خو کنی