ای بلخیک سقط چه فرستی از خاقانی شروانی قطعه‌ 303

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما

1 ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما چندین سقاطهٔ هوس افزای عقل کاه

2 آئی چو سیر کوبهٔ رازی به بانگ و نیست جز بر دو گوپیازهٔ بلخیت دستگاه

3 دیگ هوس مپز که چو خوان مسیح هست کس گوپیازهٔ تو نیارد به خوان شاه

4 بد نثری و رسائل من دیده چند وقت کژ نظمی و قصائد من خوانده چندگاه

5 زرنیخ زرد و نیل کبود تورا ببرد گوگرد سرخ و مشک سیاه من آب و جاه

6 آری در آن، دکان که مسیح است رنگرز زرنیخ و نیل را نتوان داشت پیش گاه

7 سحر زبان سامری آسای من بخوان وحی ضمیر موسوی اعجاز من بخواه

8 عقدی ببند ازین گهر آفتاب کان دری بدزد ازین صدف آسمان شناه

9 موی تو چون لعاب گوزنان شده سپید دیوانت همچو چشم غزالان شده سیاه

10 باری ازین سپید و سیاه اعتبار گیر یا در سیه سپید شب و روز کن نگاه

11 پس ... نه‌ای و گرچه چو ... کلاه دار کز دست جهل تو به در ... نهم کلاه

12 خاقانی و حقایق طبع تو و مجاز اینجا مسیح و طوبی و آنجا خر و گیاه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر