-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
2 زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
3 همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست هر بت که بدین نقش بود من بپرستم
4 فردای قیامت که سر از خاک برآرم جز خاک در او نبود جای نشستم
5 دست من و دامان شما، هر چه ببینید جز حلقهٔ آن در، بستانید ز دستم
6 بر گرد من ار دانه و دامیست عجب نیست روزی دو، که مرغ قفس و ماهی شستم
7 در سر هوس اوست، به هر گوشه که باشم در دل طرب اوست، به هر گونه که هستم
8 بارم نتوان برد، که مسکین و غریبم خوارم نتوان کرد که افتاده و پستم
9 باشد سخنم حلقه به گوش همه دلها چون حلقه به گوش سخن روز الستم
10 پنهان شدم از خلق وز خلق خلق او خلقم چو بدیدند و بجستند بجستم
11 دوش اوحدی از زهد سخن گفت و من از عشق القصه، من از غصهٔ او نیز برستم