نی همین سرگرم سودای بتان از فضولی بغدادی غزل 331

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم

1 نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم هر که باشد عشق می ورزد همین رسوا منم

2 تاری از زلفیست در هر تن که می جنبد رگی نی همین در بند محبوبان مه سیما منم

3 حیرتی دارم که در هر جا که باشد پیکرم کس نمی داند که این نقشیست از من یا منم

4 بوده ام دلبسته هر تار مویت مدتی آنکه ورزیدست سودای تو مدتها منم

5 زین ستم کز دست من امروز دامن می کشی آنکه خواهد دست زد در دامنت فردا منم

6 جای گر زیر زمین سازم ز بیم غم چه سود روی بر من می نهد سیلاب غم هر جا منم

7 اعتباری نیست دنیا را فضولی پیش ما ترک دنیا کرده ای گر هست در دنیا منم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر