نوروز روز از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 23

منوچهری دامغانی

آثار منوچهری دامغانی

منوچهری دامغانی

نوروز روز خرمی بیعدد بود

1 نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود

2 مجلس به باغ باید بردن، که باغ را مفرش کنون ز گوهر و مسند زند بود

3 آن برگهای شاسپرم بین و شاخ او چون صدهزار همزه که بر طرف مد بود

4 نرگس بسان حلقهٔ زنجیر زر نگر کاندر میان حلقهٔ زرین وتد بود

5 اندر میان لاله، دلی هست عنبرین دل عنبرین بود، چو عقیقین جسد بود

6 آن خاک هست والد و گل باشدش ولد بس رشد والدی که لطیفش ولد بود

7 ابر گهرفشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن و جزر و مد بود

8 خورشید چون نبرده حبیبی که باحبیب گاهیش وصل و صلح و گهی جنگ و صد بود

9 چشم خجسته را مژه زرد و میان سیاه پرده زبرجدین و عقیقین رمد بود

10 سنبل بسان زلفی با پیچ و با عقد زلف آن نکو بود که به پیچ و عقد بود

11 بادام چون شیانی بارد به روز باد چون دست راد احمد عبدالصمد بود

عکس نوشته
کامنت
comment