- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کنون ای سراینده داستان زنه بیشه آرم سخن در میان
2 بیارم کنون رزم نه بیشه پیش که دارم درین رزم اندیشه بیش
3 ز نه بیشه چون بشنوی داستان شگفتی بسی بشنوی از جهان
4 چو بر راه نه بیشه شد شهریار اباگرد جمهور خنجر گذار
5 دو منزل چو رفت از سر بیشه دور یکی بیشه پیش آمدش پر ز شور
6 بدو گفت جمهور کای شیر مست ز نه بیشه این بیشه اول است
7 به بیشه درون پیل بینی هزار نکرد است هرگز درین ره گذار
8 همه نره پیلان چون اهرمن همه کوهسای و همه کوه تن
9 ز خرطومشان اژدها در گریز ز دندانشان تیغ خونریز تیز
10 چو بینی از ایشان یکی را به پای تو گوئی که که هست جنبان ز جای
11 نیوش ای سرافراز زین ره بگرد کزین بیشه کس رای رفتن نکرد
12 مکن گفت زین بیشه اندیشه هیچ که راهی ندانم جز از بیشه هیچ
13 من و گرز و آن بیشه و پیل نر ازین بیشه خواهیم کردن گذر
14 بگفت این و برداشت گرز کشن در آمد درون بیشه چون اهرمن