1 اکنون که ستد هوای تو داد از من گر جان بدهم نیایدت یاد از من
2 مسکین من مستمند کاندر غم تو میسوزم و تو فارغ و آزاد از من
1 می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
2 مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را
1 هر که در بند خویشتن نبود وثن خویش را شمن نبود
2 آنکه خالی شود ز خویشی خویش خویشی خویش را وطن نبود
1 نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
2 گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست