کنون که می‌گذرد عیش چون از بیدل دهلوی غزل 1868

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کنون که می‌گذرد عیش چون نسیم ز باغ

1 کنون که می‌گذرد عیش چون نسیم ز باغ چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ

2 ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست که گرد آبله پایی شکسته‌اند به باغ

3 ز چشمک گل باغ جنون مشو غافل تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ

4 گذشته است ز هستی غبار وحشت ما ز رنگ رفته همان در عدم کنند سراغ

5 درین بساط که حیرت دلیل بینایی‌ست به غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ

6 چه انجمن چه گلستان فضای دلتنگی‌ست مگر ز مزبله جوید کسی مقام فراغ

7 ز درس عشق به حرف هوس قناعت کن خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ کلاغ

8 تلاش منصب پروانه‌مشربی مفت است بگرد گرد سر هر دلی که دارد داغ

9 خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ

10 دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل نه باغ در خور جولان آرزوست نه راغ

عکس نوشته
کامنت
comment