- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حال دل را تنم از ضعف زبانم گویاست راز آتش ز جگر تشنگی خس پیداست
2 تو و مستانه لباسی که طرازی تن خویش می توان کرد تفاخر که فلان بی سرو پاست
3 شدم از ضعف غباری که نیایم به نظر صورت هستیم از آینه دل پیداست
4 ذره هر چند شود گرد فنا خورشید است قطره هر چند شود خاک نه آخر دریاست؟