نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
1
نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
که ناخنی نزند بر دل پریشانی
2
هزار عقدهام از دل به یک خدنگ گشود
فروختم چمنی غنچه را به پیکانی
3
ز شرم عشق اسیر تو آب گشته مگر؟
که شد ز دام تو هر حلقه، چشم گریانی
4
به غیر جیبدریدن نداند، آنکه بود
چو شمع تا نفس آخرش گریبانی