- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست با حسنت مجالگفتگو آیینه را سرمه میریزد نگاهت درگلو آیینه را
2 غیر جوهر در تماشای خط نو رستهات میکند صد آرزو دردل نموآیینه را
3 خاتم فولاد را از رنگگل بندد نگین آنکه با آن جلوه سازد روبروآیینه را
4 صورت حالم پریشانتر ز جوش جوهر است یادگیسویکهکرد آشفتهگو آیینه را؟
5 گرچنین شرمت نگه را محومژگان میکند رفته رفته میبرد جوهرفروآیینه را
6 تارسدداغی بهکف صدشعلهمیبایدگداخت یافت اسکندر به چندین جستجوآیینه را
7 درتپشگاه تمنا بیکمالی نیست صبر عرض جوهرشد شکستآرزوآیینه را
8 دل اگر در جهدکوشد مفت احرام صفاست هم به قدرصیقل است آب وضوآیینه را
9 حسن و قبح ماست اینجا باعث رد و قبول ورنه یکچشم است بر زشت ونکو آیینهرا
10 راحت دلخواهی از عرضکمال آزاد باش تا ز جوهر نشکنی در دیده مو آیینه را
11 صورت بیمعنی هستی ندارد امتحان عکسگل نظارهکن اما مبو آیینه را
12 صافی دل همگریبان چاکی رازست و بس کو هجوم زنگ تاگردد رفوآیینه را
13 ای بسا دلکزتحیر خاک بر سرکرده است کجا خاکستری یابی بجوآیینه را
14 خاکساریهاست بیدل رونق اهل صفا میکند خاکستر افزون آبرو آیینه را