نه همین گرد ره شوق ز صرصر از اسیر شهرستانی غزل 526

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

نه همین گرد ره شوق ز صرصر گذرد

1 نه همین گرد ره شوق ز صرصر گذرد ریگ این بادیه چون برق هم از سرگذرد

2 دل دریا شود آتشکده داغ نهان نسبت اشکم اگر در دل گوهر گذرد

3 آنکه رحمت کند آرایش دیوان گناه صرفه آن است که از کرده ما درگذرد

4 تا دهد نامه مستان به فراموشی غم بال موج قدح از بال کبوتر گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment