-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت برهمن از شوق او محراب در بتخانه ساخت
2 مستی چشم ترا نازم که در دوران او سبحه را زاهد بمی گل کرد و زان پیمانه ساخت
3 رخنه در آهن فتد از سایه مژگان تو یکنفس آئینه را هم می تواند شانه ساخت
4 دانه بسیار در کارست بهر صید خلق حق بدست زاهد از آن سبحه را صد دانه ساخت
5 تا بکی باشم طفیل جغد در ویرانه ها منکه از سنگ حوادث می توانم خانه ساخت
6 یکنفس هشیار بودن عمر ضایع کردنست گر نداری باده باید خویش را دیوانه ساخت
7 فارغ از دریوزه میخانه ها گردیده ام کار عقل و هوش را آن نرگس مستانه ساخت
8 تا شود روشن که مسکین کشته بیداد کیست گنبد از فانوس باید بر سر پروانه ساخت
9 آن نگاه آشنا سرمشق فکرم شد، کلیم آشنایم با هزاران معنی بیگانه ساخت