نه تنها جان من دردی ز گل از فضولی بغدادی غزل 192

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نه تنها جان من دردی ز گل رخساره دارد

1 نه تنها جان من دردی ز گل رخساره دارد جگر هم پاره زان درد دل هم پاره دارد

2 ز خورشیدست روشن تر رخت حیران آن چشمم که بر خورشید آن رخ طاقت نظاره دارد

3 بسی فرقست زان سرو سهی ای باغبان با گل کجا مانند او گل نرگس خونخواره دارد

4 چه گونه می توانم کرد نسبت با تو لیلی را تو صد آواره داری او همین آواره دارد

5 سرشک و داغ این سرگشته را بین گر نمی دانی که گردون بلا هم ثابت و سیاره دارد

6 بعرفان می تواند رست مرد از حیله دانا چه پروا عارف از مکر زن مکاره دارد

7 بجان دادن فضولی در غم او چاره خود کن مگو بیمار این غم غیر مردن چاره دارد

عکس نوشته
کامنت
comment