نه تنها ناامید وصل یارم از بیدل دهلوی غزل 2310

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم

1 نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم زبس حرمان نصیبم پیش من لیلی‌ست محمل هم

2 حضور عافیت از فکر خویشم برنمی‌آرد درین بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم

3 بهار عشق گلگلشت به خون غلتیدنی دارد شهادت گر نباشد می‌توان گردید بسمل هم

4 چه لازم تهمت آلود حنای بیغمی بودن اگر مطلوب آرام است دارد پای درگل هم

5 مباد افسردنی دامان جولان طلب گیرد درتن وادی بیا منشین ‌که در راه است منزل هم

6 خوشت باد ای تمنا بسمل پرواز بیرنگی ا‌گر همت پر افشانست مشکل نیست مشکل هم

7 غبار غیر رنگی بود ازگلزار یکتایی ز حیرتگاه حق بیرون نبردم راه باطل هم

8 نگه را ربط عینک مانع جولان نمی‌باشد گذ‌شتن‌گر بود منظور مهمیزی‌ست حامل هم

9 ز بی آرامی ساز نفس آواز می‌آید که جای یکنفس راحت ندارد گوشهٔ دل هم

10 من و آن مطلب نایاب‌ کز جوش تقاضایش خروشی می‌گشاید لب‌ که آگه نیست سایل هم

11 ترحم نیست غافل بیدل از یاد شهید من ز جوهر در عرض خفته‌ست اینجا تیغ قاتل هم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر