- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را توانم گر توان پوشید با خاشاک آتش را
2 ز سینه آه حسرت می کشم چون تیر از ترکش که کی سازد تهی بر سینه ام آن ترک ترکش را
3 منقش گشت رخسارم بخون چون لاله زار آن به که مالم بر کف پای تو رخسار منقش را
4 دلا زهد ریایی هیچ کس را خوش نمی آید شعار خود مکن بهر خدا این وضع ناخوش را
5 شبی دیدم که در زلف تو دل سرگشته می گردد نمی دانم چه تعبیرست این خواب مشوش را
6 گهی جورست و گه کم التفاتی کار آن بدخو بدور او بلا کم نیست عشاق بلاکش را
7 فضولی چند در بند جهات مختلف مانی ز غم بگذار تا بر هم زند ضعف تو هر شش را