نیست در آیینه عکس آن صنم از فضولی بغدادی غزل 307

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نیست در آیینه عکس آن صنم

1 نیست در آیینه عکس آن صنم مریمی دارد مسیحی در شکم

2 دولت پابوس او دستم نداد گر چه این حسرت قدم را کرد خم

3 چون رخ و ابروی او کم دیده ایم چشمه خورشید و ماه نو بهم

4 بود نقش قامتش بر سینه ام پیشتر از خلقت لوح و قلم

5 چون نباشد تازه ریحان خطش می کشد از چشمه خورشید نم

6 شد کهن ایوان گردون را بنا چون نریزد بر سر ما گرد غم

7 روزگاری شد فضولی خون دل می خورد بر یاد آن لب دم بدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر