-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست در آیینه عکس آن صنم مریمی دارد مسیحی در شکم
2 دولت پابوس او دستم نداد گر چه این حسرت قدم را کرد خم
3 چون رخ و ابروی او کم دیده ایم چشمه خورشید و ماه نو بهم
4 بود نقش قامتش بر سینه ام پیشتر از خلقت لوح و قلم
5 چون نباشد تازه ریحان خطش می کشد از چشمه خورشید نم
6 شد کهن ایوان گردون را بنا چون نریزد بر سر ما گرد غم
7 روزگاری شد فضولی خون دل می خورد بر یاد آن لب دم بدم