- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست پنهان حق ز چشم مردمان و حق شناس گرچه هر ساعت نماید خویش را در هر لباس
2 هر زمان آید بلبسی یار از خلوت برون گاه اطلس پوش گشته گاه پوشیده لباس
3 گر هزاران جامه پوشد قامت او هر زمان بر نظر هرگز نگردد ملتبس زان البتاس
4 باده بیرنگ لیکن رنگهای مختلف میشود ظاهر درو از اختلاف جام و کاس
5 در هزاران آینه هر لحظه رویش منعکس میشود نا دیدنش دیدن ز روی انعکاس
6 از زبان جمله ذرّات عالم مهر او می کند بر مستی خود هم ستایش هم سپاس
7 هر یکی از کثرت عالم که میبینی یکیست پس ازین وحدت بدات وحدت توان کردن قیاس
8 نور هستی جمله ذرّات عالم تا ابد میکند از مغربی چون ماه مهر از آفتاس
9 گر همیخواهی که ره یابی بسوی وحدتش بگذراز خود یعنی از عقل و دل و جان و حواس
10 چون اساس خانه توحید بر فقر و فناست جز که بر فقر و فنا نتوان نهادن این اساس