نیست پنهان حق ز چشم مردمان از شمس مغربی غزل 101

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

نیست پنهان حق ز چشم مردمان و حق شناس

1 نیست پنهان حق ز چشم مردمان و حق شناس گرچه هر ساعت نماید خویش را در هر لباس

2 هر زمان آید بلبسی یار از خلوت برون گاه اطلس پوش گشته گاه پوشیده لباس

3 گر هزاران جامه پوشد قامت او هر زمان بر نظر هرگز نگردد ملتبس زان البتاس

4 باده بیرنگ لیکن رنگهای مختلف میشود ظاهر درو از اختلاف جام و کاس

5 در هزاران آینه هر لحظه رویش منعکس میشود نا دیدنش دیدن ز روی انعکاس

6 از زبان جمله ذرّات عالم مهر او می کند بر مستی خود هم ستایش هم سپاس

7 هر یکی از کثرت عالم که میبینی یکیست پس ازین وحدت بدات وحدت توان کردن قیاس

8 نور هستی جمله ذرّات عالم تا ابد میکند از مغربی چون ماه مهر از آفتاس

9 گر همیخواهی که ره یابی بسوی وحدتش بگذراز خود یعنی از عقل و دل و جان و حواس

10 چون اساس خانه توحید بر فقر و فناست جز که بر فقر و فنا نتوان نهادن این اساس

عکس نوشته
کامنت
comment