- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این جا نه بهر سنگ سیه نور فروشند این مایه بینش نه بهر کور فروشند
2 فریاد که هرکس به اسیری فتد او را شرطست که از خویش و وطن دور فروشند
3 غیرت نگذارد که به چشم و دل منکر یک ذره ز خاکستر منصور فروشند
4 زیبنده بود دعوی مستوری خوبان هرچند که جولان به سر طور فروشند
5 سردست چنان خانقه و دیر که آتش در وادی دوری شب دیجور فروشند
6 آن دردکشانی که شناسای عیارند فردوس به یک خوشه انگور فروشند
7 اخراج مغل خواهم و تاراج قزلباش کز هند برند و به نشابور فروشند
8 در عشق تو با قدر و بهایم که عزیز است ویرانه که در کشور معمور فروشند
9 قربان شدگان تو به قصاب سر کوی یک سینه به صد ضربت ساطور فروشند
10 با ریش دل و سینه ناسور «نظیری » خوش باش که کم بنده رنجور فروشند