- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه از پیوند هر آلوده دامانی بود باکش همین ترسد ز من آلوده گردد دامن پاکش
2 نیابی هرگز آسایش گرت هر کشتهای خواهد که از راه وفا یک بار آیی بر سر خاکش
3 گهی از خار خار سینهٔ چاکم شود آگه که از عشق گلی گردد گریبان همچو گل چاکش
4 همین بس افتخار من که خونم ریزد از تیری وگرنه من نه آن صیدم که او بندد به فتراکش
5 نگوید زاهد از روی خرد حرفی بلی آن کس که انکار رخ زیبا کند پیداست ادراکش
6 به جان دردیست کان روی دلافروزست درمانش به دل زهریست کان لعل شکربارست تریاکش
7 برد جان هرکه از جور نگار کینهجوی من چه بیم از کینهٔ اختر، چه باک از جور افلاکش؟
8 تویی کاندیشه نبود از (سحاب) ورنه اندیشد فلک از آه غمناک و زمین از چشم نمناکش