از هر چه گمان بر دلم یار از سنایی غزنوی غزل 133

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود

1 از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود

2 آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود

3 بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت و ز دیده برون آمد دردی که نهان بود

4 توحید من آن زلف بشولیدهٔ او بود ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود

5 رویی که رقم بود برو دولت اسلام زلفی که درو مرتدی و کفر نشان بود

6 بنمود رخ و روم به یک بار بشورید آیین بت بتگری از دیدن آن بود

7 پس زلف برافشاند و جهان کفر پراکند الحق ز چنان زلف مسلمان نتوان بود

8 گویی که درو پای عزیزان همه سر بود راهی که در وصل نکویان همه جان بود

9 از خون جگر سیل وز دل پاره درو خاک منزلگهش از آتش سوزان دمان بود

10 بس جان عزیزان که در آن راه فنا شد گور و لحد آنجا دهن شیر ژیان بود

11 چون کعبهٔ آمال پدید آمد از دور گفتند رسیدیم سر ره بر آن بود

12 بر درگه تو خوار و ز دیدار تو نومید بر خاک نشستند که افلاس بیان بود

13 بیرون ز خیالی نبد آنجا که نظر بود افزون ز حدیثی نبد آنجا که گمان بود

عکس نوشته
کامنت
comment