ننموده استخوان ز تن ناتوان از وحشی بافقی غزل 18

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا

1 ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا

2 تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا

3 عمری به سر سبوی حریفان کشیده‌ام هرگز ندیده است کسی سرگران مرا

4 از یک نفس برآر ز من دود شمعسان نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا

5 وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست بیرون در گذاشت به حال سگان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment